روشن تر از شکوه تو هفت آسمان نداشت
دریای پر تموج روحت کران نداشت
یوسف تر از حضور تو ای مصر منزلت
سیر هزار منزل این کاروان نداشت
مهریه زلال تو بانو اگر نبود
این باغ های معرفت آب روان نداشت
دیدند یازده چمن از دامنت شکفت
یعنی که باغ نسل محمد خزان نداشت
این روزگار پیر که شعر امید خواند
پیش از طلوع شرق تو طبع روان نداشت
گردِ به باد رفته صحرای غفلت است
هر کس به دیده ، خاکی از این آستان نداشت
آنجا که قدر تو چو شب قدر شد نهان
دیگر شگفت نیست که قبرت نشان نداشت
عطر مزار تو به دل عاشقان توست
در جلوه زار تو همه هستی از آن توست
پیر خرد به محفل تو خرد سال بود
استاد عشق، بی مددت بی کمال بود
بی تو زمین جهنم نارنج درد بود
بی تو بهشت باغچه سیب کال بود
شوقی به هر مَجاز که حتی مُجاز شد
غیر از تو ای حقیقت روشن ، خیال بود
در غیر آسمان تو، ای آبی نجات !
بالی اگر گشود دل ما وبال بود
اشکی اگر به گونه معراجی ات نشست
بال فرشتگان خدا دستمال بود
گفتند نقد مهریه ات آب بوده است
یعنی تمام زندگی تو زلال بود
از این بساط خاک سه فالی که می زدی
دستاس و چهار بالش و ظرف سفال بود
مدح تو خارج از قفس واژه های ماست
این ها که گفته ایم تماماً مثال بود
واژه کجا مقام تو ترسیم می کند
وقتی نبی زفاطمه تکریم می کند
خورشید و جلوه های معطر به دست توست
رقص و سماع کوکب و اختر به دست توست
طوبا به پای شیعه اشکت نوشته شد
ای بانویی که جنت و کوثر به دست توست
امروز محشری است عنایات بی حدت
فردا همه شفاعت محشر به دست توست
باب سخن به بطن خدیجه گشوده ای
آرامش هماره مادر به دست توست
مشتاق بوسه بود به پهلوی تو پدر
یعنی بهشت وصل پیمبر به دست توست
لبخندِ با شکوه که اندوه می برد
از شانه های خسته حیدر به دست توست
هنگامه را به خطبه خود گرم کرده ای
آری ،کلید فتح مکرر به دست توست
با خطبه حماسی خود در سخن شدی
نسل خلیل بوده ای و بت شکن شدی
شب رخت بست و تیرگی اش در حجاب شد
شد صبح و دولت شرفِ آفتاب شد
بزم حسینیان زمین غرق نور عشق
کاخ یزیدیان زمانه خراب شد
خورشیدی از خمین که پور حسین بود
پرچم به دوش نهضت اسلام ناب شد
هر کس به نسل فاطمه لبخند می زند
مست شمیم رهبر این انقلاب شد
هر روز با طلوع دعای امام عصر(عج)
سیر و صعود قافله شان پر شتاب شد
آثار دولت علوی باز جلوه کرد
یا رب دعای خسته دلان مستجاب شد
میلاد فاطمه است ، قرین با خمینی است
این انقلاب فاطمی است و حسینی است
جواد زمانی